من آنشب:
من آنشب: بر لب پایان خود بودم ....
پر از احساس شیدایی.
تو در آغاز خود بودی پر از حس شکوفایی.
بلوغ ناب مستی روی رفتارت .
طنین التهاب بوسه در لحن نفس هایت.
صدایت چون زلالی در عطش جاری .
نگاه آینه پر بود از شوق تماشایت.
در آنشب: باده بود و مستی و مهتاب و سوسن ها.
و من بودم: عطش بود و تمرد ها .
نمیدانم تو هم بودی ....
و یا در بازتاب عشق با یادت:
من آشفته .... نیماوش.... هنوز ....افسانه..... می سازم.
نظرات شما عزیزان:
[ چهار شنبه 2 اسفند 1398برچسب:من آنشب: /, ] [ 22:2 ] [ به چشمان من بنگردرمن چه می بینی عشق ]
[
]